دیوان شمس (غزلیات) (معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا) از مولوی

معشوقه به سامان شد .
تا باد چنين بادا .
کفرش همه ايمان شد .
تا باد چنين باد.

ياري که دلم مي خست در بر رخ ما مي بست
غمخواره ياران شد تا باد چنين بادا
تا باد چنين بادا .

زان خشم دروغينش زان شيوه شيرينش
عالم شکرستان شد تا باد چنين بادا
تا باد چنين بادا .

قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکر افشان شد تا باد چنين بادا
تا باد چنين بادا .

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشيد درخشان شد تا باد چنين بادا
تا باد چنين بادا.

عيد آمد و عيد آمد ياري که رميد آمد
عيدانه فراوان شد تا باد چنين بادا
تا باد چنين بادا .

معشوقه به سامان شد معشوقه به سامان شد
تا باد چنين بادا.
کفرش همه ايمان شد کفرش همه ايمان شد
تا باد چنين بادا.

خاموش که سرمستم بربست کسي دستم
انديشه پريشان شد تا باد چنين بادا
تا باد چنين بادا.

سه شنبه 1 آذر 1390 - 12:00:37 AM

عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب

نمایش سایر مطالب قبلی

آمار وبلاگ

76398 بازدید

78 بازدید امروز

5 بازدید دیروز

105 بازدید یک هفته گذشته