آه از امشب
كه مرا باز خبر از یار شد
خبر از یار دل آزار شد
آن همه ظلم روا داشته را یاد شد
همه هستی ز برم تار شد
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
كه دگر بار دلم غمگین است
كه دو چشمم باز خونین است
كه دو پلكم سخت سنگین است
و جهان در نظرم تاریك است
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
كه صدای نفسم، هیچ نیست
كه دگر در سر من شور نیست
كه دگر حنجرم آواز نیست
كه دگر قلب من آزاد نیست
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
كه دلم پاره شد از غم
كه همه داغم و سوزم
كه صدای خوش یارم
نكند بار دگر شادم
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
و هزاران شب غمبار دگر هم
آه از این كابوس خوف انگیز مبهم
كه دگر خسته شدم من و ندانم
كه چرا جز در و دیوار تنم
مرا هم سخنی نیست هنوز
76391 بازدید
71 بازدید امروز
5 بازدید دیروز
98 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian