تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
بس كه جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن پای برون كشیده ام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام
تا به كنار من بودی بود به جا قرار دل
رفتی ورفت راحت از خاطر آرمیده ام
تا تو مراد من دهی كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
ای گل تازه یاد كن از دل داغدیده ام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام
سه شنبه 28 دی 1389 - 12:40:53 PM