از عشق چه داني

آخرش از عشق چه داني که به من پيوستي

چشم در چشم من و دل سوي دلدار دگر

بي خداحافظي رفتي پي يک يار دگر

تو بدون بي تو غروبه همه ساحل من

غير از تو عشق دو رنگت که شده واسه من

بعد يک عمر به روياي خودم ميخندم

که چرا دل به غريبه ز وفا مي بندم

دل من صبر ميخواد تا که سيه پوش بشه

مشعل عشق تو از حافظه خاموش بشه

مشعل عشق تو من را تو دو راهي گم کرد

من و تا آخر عمر قربوني مردم کرد

من بيچاره که با مشعل تو وا موندم

توي مرداب نگاه تو بازم جا موندم

تو بريدي و تو رفافت بازم باختي

من و باش چه قصري از جنس نگاهت ساختم

تو ديگه منو نميخواي رفتن و حاشا ميکني

چرا باز مي خندي و منو تماشا ميکني

جمعه 10 تیر 1390 - 8:18:04 PM

عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب

نمایش سایر مطالب قبلی

آمار وبلاگ

76422 بازدید

102 بازدید امروز

5 بازدید دیروز

129 بازدید یک هفته گذشته